حرارتتنت | پارت4💕🌱

خوشبحالتون بیشتر شددددد چون این رمان خانم شاهینی فر واقعا بی نظیره و تصمیم گرفتم دوباره بارگذاریش کنم خیلی خوشحالم که کنارتونم🥰
کشکه چی ؟ آبروم گِروعه .... اون بال حاجی منتظره
تیز بگیره بهم...
برمیگرده که باز نگاهش به من می افته و جلو میاد .. اهورا رو کنار
میزنه و میگه : واستا بینم ، میگمت تو ماشینه من
چه گهی می خوردی تو ؟
12
این غوله بی شاخ و دم ترسناک تره ... ترسناک تر با اون اخماش
... انگار اهورا برام مامن شده که با ترس نگاش
میکنم و مسیح داد میزنه : کری مگه ؟!
کسری خب شاید لله...
پسرک کناری که هنوز نمی دونم اسمش چیه چشم غره میره و به
مسیح اشاره میکنه ینی لل شو که مسیح توپش
پره ... مسیح انگار فقط منو میبینه و چشماش رو ریز میکنه و میگه
: نکنه دستت تو یه کاسه س با اون افریته...
جلو میاد و باز بازوم رو میگیره و سمت خودش میکشه ... خم شده
و صورتش یه سانتی صورتم قرار میگیره و من
قلبم هنوزم توی دهنم میکوبه ... چهره م از درد درهم میشه و با
لکنت میگم : ن .. نه به خدا ... م .. من ...
بغض کرده میگم : و... ولم کن ...
مسیح نرمش به خرج نمیده و در عوض فشار انگشتاش رو بیشتر
میکنه و همین موقع صدای دویدن چند نفر میاد
که وارد پارکینگ میشن ... مسیح اونقدری عظیم الجثه ه
هست که
نتونم پشت سرش رو ببینم و در عوض صداشون
رو میشونم:
13
شما از اون ور برین...
نیست ... به واهلل نیست ... وجب به وجب گشتیم ...
6
یکی دیگه ترسیده میگه : آب شده باشه تو زمین رفته باشه باید
پیداش کنیم ... آقا سرمون رو میبره و توش کاه پر
میکنه اگه عروسش رو نبریم ، حالیتونه ؟
مسیح می خواد برگرده که من قدمی جلوتر میرم و صوررتم رو توی
سینه ش قایم میکنم ... می لرزم و می دونم اون
آقایی که اونا ازش حرف میزنن اگه پیدام کنه نفسم به دوم نرسیده
از هستی ساقطم میکنه بابت این فرار اونم تو
شب عروسی جلوی مهمونای گردن کلفت تر از خودش ... مسیح
ترسناک تر از آقای اوناس اما الن تنها پناه گاه من
می تونه باشه برای فرار کردن!
مسیح می خواد هلم بده که اهورا بازوش رو میگیره و آروم میگه:
شاید واقعا ترسناکن که می ترسه ...
صدای پوزخند مسیح رو می شنوم که میگه : آره ، حتمی سر و
گوشش جنبیده که ننه ش خواسته ببنده تش بیخه
14
ریشه یه نره خری !
خواست عقب بره که با دو دستم یقه ی کتش رو گرفتم و نالیدم :
التماست میکنم ...
با اخم های درهمش نگام کرد که اشکام از گونه هام سر می خوره
و میگم : بهت التماس میکنم ... تو رو خدا...
کسری و یه پسر دیگه و اهورا به ما نگاه میکنن و مسیح حتی دلش
نرم نمیشه ... سنگ تر این حرفاس که چند نفری
نزدیک ما میشن و کسری صدا بلند میکنه : به افتخار عروس دوماد
...
همه به سمتش برمیگردیم که با لودگی دست میزنه و اهوارا و
پسرک دیگه که انگار نقشه ش رو می فهمن دست
میزنن و کسری سوت میکشه و میگه : یاشار توله سگ بلند
تر دست بزن
ادامه دارد...