حرارت تنت | پارت 2💕🌱

𝗝𝗮𝗻𝗮⛥𝗧𝗮𝗻𝗵𝗮 𝗝𝗮𝗻𝗮⛥𝗧𝗮𝗻𝗵𝗮 𝗝𝗮𝗻𝗮⛥𝗧𝗮𝗻𝗵𝗮 · 1403/11/8 17:28 · خواندن 2 دقیقه

رونوشت . نویسنده کوثر شاهین فر

 

 

 

اماد امشب عصبی میشه و جلو میره ... یقه ش رو میگیره و تکونش 
میده ... تو این فاصله تورج نگاهش به من می 
افته و اخماش غلیظ تر میشه ... نگرانم ... نگرانه تورجم ... تورج 
برای من همه کسمه ... دستام شل میشه و دامنم از
دستم روی زمین می افته ... اون لعنتی دست روی عزیز ترینم 
گذاشته ... تورج می فهمه که پای رفتنم سست شده 
...می فهمه که دو دل شدم و عجیب حسه باخت میکنم و می 
خوام برم تا بگم عروسه امشب میشم و کنارش توی
3
جایگاه می شینم اما تورج داد میزنه توی صورت مثال نامزدم و میگه 
: به ولی علی ... به مقدساتم قسم امشب این
عروسی سر بگیره یوقه بی غیرتی می ندازم گردنم و نیست میشم
!!!!
با من بازی نکن حروم زاده ، کجاس ؟ 
تورج قسم می خوره و من اشکام مسابقه می ذارن ... تورج ترسیده 
گه گاهی نگاهی حوالم میکنه ... میگه برم و
7
نمونم ... اونم می دونه ته مراسم امشب سیاهیه و قسم خورده که 
خودشو از بین می بره ... آخرین تالشم رو میکنم 
و صدای دویدن چند نفر رو میشنوم ... تنها راهی که برام مونده 
پارکینگه ... با عجله داخل میشم و نگام رو سر سری
دور تا دور این پارکینگ پر از ماشینای مدل بال می دوزم ... صدای 
قدم های باعجله ای که می شنوم نزدیکتر می 
شه و من چشمم می خوره به همون ماشین شاسی بلند گل زده 
ای که چند دقیقه ی پیش وارد ساختمون شده ... با 
این تفاوت که در سمت راننده و سمت شاگرد بازه ... اما کسی 
داخلش نیست ... با عجله و بی فکر و بی نقشه جلو
می دوم و روی صندلی شاگرد میشینم .... کاله شنلم رو پایین تر 
میکشم و نفس نفسم امونم رو بریده ... صدای قدم
چندین نفر رو میشنوم ... زیر لب با خودم میگم : چرا ماشین عروس
؟ چرا نشستم ؟ خاک برسرت نهان .. خاک تو
سرت بیشعور .. خدایا ... خدایا ...تو رو خدا کمکم کن...
سرم پایینه و از استرس چشمام رو بستم ... دوباره صدای پای چند 
نفر دیگه رو میشنوم که روی کف سنگ شده ی 
پارکینگ کشیده میشه...
8
اولی : ای تو ذاتت زنیکه ، آب شده رفته تو زمین و......